بسم الله الرحمن الرحیم

 

خواب های جالبی آدم می بینه

 

ولی یک مسئله جالب تری این هست

که این دو روز به شدت "می فهمم"

با تمام وجود

 

اینکه اگر روزی به یکی کمکی کردم

هیچ وقت "کمکم رو"

تعقیب نکنم

چون ممکنه یکدفعه بیام ثواب کنم، بعدش طرف رو کباب کنم

 

یک مدت هست که دوست ندارم هیچ آدمی رو ببینم 

دوست ندارم سر بذارم به بیابون

100 کیلومتر

گاهی به اندازه دور زمین پیاده روی کنم

 

این قدر این مدت اینجا "تئاتر" دیدم

که نمی دونم "واقعیت" 

کجا اتفاق می افته

و چی هست.

 

به قول حضرت آقا بعضی ها در دنیا

تنها کاری که ازشون برمی یاد

تئاتر بازی کردنه

 

یک حسی بهم می گه که یک عده می گن خیلی خنگی

در یک بازی اساسی اسکل شدی

(ادبیات جالب)

 

ولی نمی دونم اون عده چه افرادی هستند.

شاید

 

بگذریم

قدیما بچه درس خونی بودم

الان اصلا علاقه ای به درس خوندن ندارم

 

شاید چون امیدی ندارم

شاید چون

از آدمای محیط ام خوشم نمی یاد

 

قدیما دوست داشتم به آدمای اطرافم کمک کنم

الان این قدر "بی اعتمادی"

و "بازی" دیدم

که اصلا نمی تونم آدما و خواسته هاشون رو باور کنم.

 

یک داستان خوبی هست

 

می گن یک روزی یک جوانمردی از یک بیابونی رد می شد

یک ی ته چاه داد زد بایست و من و کمک کن

جوانمرد ایستاد

بعد اون ، اسب رو برداشت و شروع کرد به فرار.

 

و اون جوانمند از پشت صداش زد

گفت ببین!

اسب رو بردی حلال

ولی این داستان رو برای هیچ کی تعریف نکن!

 

چون اعتماد رو از بین می بری.

 

بگذریم.

 

در زندگی هر وقت هر فردی که کاری داشته

در حد وسع سعی کردم کمک اش کنم

از دار و ندار بذارم

ولی؛ یادم نمی یاد کمکی رو "تعقیب" کرده باشم

 

که ببینم طرف راست می گه یا دروغ!

 

ولی زمونه کاری کرده که آدما اعتماد نکنند.

 

روز اولی که وارد دانشگاه جدید شدم

یک دختر خانمی گفت که

این جا همه راحت "زیرآب" می زنند.

دانشجو زیر آب دانشجو رو و استاد زیرآب استاد

 

برای ورودی ای مثل من عجیب بود.

قبلا ندیده بودم.

 

ولی اینجا دیدم که دانشجو جلوی خودم زیرآب خودم رو می زنه :)

استادها جلوی هم دیگه دلا و راست میشن

پشت سر هم

 

بماند

 

مادر گرامی ام میگه قدیما نمازات قضا نمی شد

می گم ببین مادر گرامی طبیعیه

طبیعی.

 

می گم ببین من یکی

دیگه جلوی خدا نمی تونم بایستم.

 

اصلا نمی دونم خودم واقعی ام یا مجازی

الان واقعیت یا تئاتر

 

دوست دارم سرم رو بذارم به بیابون

همین!

 

به امید ظهور.

 

یاحق


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها